تهنیت گفتن. مبارکباد گفتن: صائبا چون دهمت تهنیت نوروزی کز تو نوروز کند کسب جهان افروزی. صائب (از آنندراج). تهنیت فتح چون دهم که گرفتی قلعۀ بهمان کس و حصار فلان را. والۀ هروی (ایضاً). رجوع به تهنیت و دیگر ترکیبهای آن شود
تهنیت گفتن. مبارکباد گفتن: صائبا چون دهمت تهنیت نوروزی کز تو نوروز کند کسب جهان افروزی. صائب (از آنندراج). تهنیت فتح چون دهم که گرفتی قلعۀ بهمان کس و حصار فلان را. والۀ هروی (ایضاً). رجوع به تهنیت و دیگر ترکیبهای آن شود
پرورش دادن. آموختن. پروردن: تا طفل رضیع را که رشک گل ربیع بود چون صبا تربیت میداد. (سندبادنامه ص 151) ، تفقد کردن. برتری دادن: اگر مسعود ناصر تربیت داد عیاضی را به خلعتهای فاخر. انوری
پرورش دادن. آموختن. پروردن: تا طفل رضیع را که رشک گل ربیع بود چون صبا تربیت میداد. (سندبادنامه ص 151) ، تفقد کردن. برتری دادن: اگر مسعود ناصر تربیت داد عیاضی را به خلعتهای فاخر. انوری
تهنیت دادن. تهنیت گفتن. مبارکباد گفتن و خوش آمدی گفتن. (ناظم الاطباء) : برپای خاست و تهنیت کرد و دیناری و دستارچه ای بادۀ پیروزه نگین سخت بزرگ بر انگشتری نشانده بدست خواجه احمد حسن داد. (تاریخ بیهقی چ ادیب ص 151). حسنک از نشابور برفت و کوکبۀ بزرگ باوی از قضاه و فقها و بزرگان و اعیان تا امیر را تهنیت کنند. (تاریخ بیهقی ایضاً ص 207). مقدمان می آمدندو تهنیت فتح می کردند. (تاریخ بیهقی ایضاً ص 588). همه فریشتگان تهنیت کنند ترا همی به عهد و لوای خلیفۀ بغداد. مسعودسعد. رسد ز هر سپهی هر دو هفته ای فتحی که تهنیت کند آن را خلیفۀ بغداد. مسعودسعد. تهنیت کرده ترا میران به صد جشن چنین شاعران گفته به هر جشنی ترا مدح و ثنا. امیر معزی (از آنندراج). او را بر وراثت ملک خراسان تهنیت کرد و در شعب هوی و سلک ولاء او قدم گذارد. (ترجمه تاریخ یمینی چ 1 تهران ص 276). رجوع به تهنیت و دیگرترکیبهای آن شود
تهنیت دادن. تهنیت گفتن. مبارکباد گفتن و خوش آمدی گفتن. (ناظم الاطباء) : برپای خاست و تهنیت کرد و دیناری و دستارچه ای بادۀ پیروزه نگین سخت بزرگ بر انگشتری نشانده بدست خواجه احمد حسن داد. (تاریخ بیهقی چ ادیب ص 151). حسنک از نشابور برفت و کوکبۀ بزرگ باوی از قضاه و فقها و بزرگان و اعیان تا امیر را تهنیت کنند. (تاریخ بیهقی ایضاً ص 207). مقدمان می آمدندو تهنیت فتح می کردند. (تاریخ بیهقی ایضاً ص 588). همه فریشتگان تهنیت کنند ترا همی به عهد و لوای خلیفۀ بغداد. مسعودسعد. رسد ز هر سپهی هر دو هفته ای فتحی که تهنیت کند آن را خلیفۀ بغداد. مسعودسعد. تهنیت کرده ترا میران به صد جشن چنین شاعران گفته به هر جشنی ترا مدح و ثنا. امیر معزی (از آنندراج). او را بر وراثت ملک خراسان تهنیت کرد و در شعب هوی و سلک ولاء او قدم گذارد. (ترجمه تاریخ یمینی چ 1 تهران ص 276). رجوع به تهنیت و دیگرترکیبهای آن شود
ترس دادن. بیم دادن: تهدید تیغ میدهد آوخ کجاست تیغ تا چون حلیش دست بگردن درآورم. خاقانی. خاقانی را دلیست چون پیکر تیغ رخ چون حلی و سرشک چون گوهر تیغ تهدید سر تیغ دهی، کو سر تیغ تا دست حمایل کنم اندر بر تیغ. خاقانی (چ سجادی ص 723). گه به رزقم همی کنی تقلید گه به شاهم همی دهی تهدید. نظامی. به مداحی دریایی گشودم مهر لب کز وی ستیزه ابردست لطف تو میداد تهدیدم. آملی (از آنندراج). رجوع به تهدید و دیگر ترکیبهای آن شود
ترس دادن. بیم دادن: تهدید تیغ میدهد آوخ کجاست تیغ تا چون حلیش دست بگردن درآورم. خاقانی. خاقانی را دلیست چون پیکر تیغ رخ چون حلی و سرشک چون گوهر تیغ تهدید سر تیغ دهی، کو سر تیغ تا دست حمایل کنم اندر بر تیغ. خاقانی (چ سجادی ص 723). گه به رزقم همی کنی تقلید گه به شاهم همی دهی تهدید. نظامی. به مداحی دریایی گشودم مهر لب کز وی ستیزه ابردست لطف تو میداد تهدیدم. آملی (از آنندراج). رجوع به تهدید و دیگر ترکیبهای آن شود